پسر کتابعلی در رشته ادبیات فارسی دانشگاه آزاد .... تحصیل مینمود و خود کتابعلی علاوه بر مشاغل مختلف، تفنّنی احضار روح میکرد و از گفتگو با ارواح بزرگان بهره ها میبرد. روزی پسر کتابعلی امتحان درس «گلستان سعدی » داشت و معنی بعضی از اشعار و عبارات و مهمّ را نمیفهمید. در این باره با پدرش صحبت کرد پدرش گفت: «پسرم، خودت که خوب میدانی، این روزها حق الزحمه کلاسهای خصوصی خیلی بالاست، مخصوصاً اگر استاد، مدرک تحصیلی دکترا داشته باشد. ما هم چنان بودجه ای نداریم، اما عیبی نداره، هم اکنون من روح بزرگ سعدی را احضار میکنم و تو مستقیماً مشکلاتت را از او بپرس». پسر از درایت و کاردانی پدر تشکر نمود و کتابعلی فوراً روح شیخ اجل سوری را احضار کرد و پسرش سئوالات خود را مطرح نمود و سعدی با بزرگواری تمام به آنها جواب میداد، امّا بعد از چند سئوال، میبینید که به طور ناگهانی سعدی سکوت کرده میخواهد به عالم خویش برگردد. کتابعلی علّت سکوت و ترک جلسه را از او میپرسد. سعدی میگوید: « ببین: کتابعلی متأسفانه مشکلات فرزند شما خیلی زیاد است و با یکی دو جلسه هم رفع نمیشوند، گویی پایه تحصیلات وی را روی خاک چیده اند و دست چین بالا آورده اند سعدی و کتابعلی حدود یک ساعت در این باره بحث میکنند، از کتابعلی التماس و از سعدی انکار، تا این که بعد از عجز و لابه فراوان کتابعلی، قرار بر این میشود که عجالتاً به خاطر مشروط نشدن پسر او خود سعدی به جای پسر کتابعلی به سر جلسه امتحان برود و سئوالات امتحانی را جواب بدهد. این کار خیلی راحت، بدون کنترل کارت ورود به جلسه انجام میگیرد و سعدی پرسشهای امتحانی را خیلی خوب آن طور که منظور خودش بوده است، جواب میدهد و از جلسه امتحانی بیرون آمده به عالم ملکوت (برزخ) صعود میکند.
امّا یک هفته بعد که نمرات درس گلستان را به تابلو اعلانات میزنند متأسفانه، استاد مربوطه، سعدی شناس مدرن به ورقه امتحانی نمره نه و هفتاد و پنج داده، پسر کتابعلی از درس گلستان افتاده و مشروط میشود.
نظرات شما عزیزان: